خاف
لغت نامه دهخدا
خاف. ( اِخ ) دهی است از دهستان بهرستاق شهرستان لاریجان. ( سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 114 ).
خاف. [ فِن ْ ] ( ع ص ) بسیار ترسنده. ( از آنندراج ). منه : رجل خاف ؛ مرد بسیار ترسنده. کما یقال «رجل صات »؛یعنی مرد شدیدالصوت. ( منتهی الارب ). || خاف نیز نعت است از خفاء. ( منتهی الارب ). پنهان شونده.
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان بهرستاق شهرستان لاریجان .
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
خاف. ترسید
خاءف یا همان خاعف. ترسیده و ترسان
خاءف یا همان خاعف. ترسیده و ترسان
ترسیده