خاطرخواه

/xAterxAh/

مترادف خاطرخواه: دلباخته، دلشده، دوستدار، عاشق، محب، مفتون

متضاد خاطرخواه: بیزار

برابر پارسی: دلباخته | شیفته، خواهان

معنی انگلیسی:
loving, fond, lover, paramour, beau, fan

لغت نامه دهخدا

خاطرخواه. [ طِ خوا / خا ] ( ن مف مرکب ) عاشق ( در اصطلاح لوطیان ). مورد علاقه. مورد میل :
صفحه تصویر عالم دیده ایم
هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.
واضح ( از آنندراج ).
آه در دل ناله بر لب سینه چاک
آن چنان گشتم که خاطر خواه تست.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست.

فرهنگ فارسی

۱ - عاشق محب. ۲ - ( صفت ) مورد علاقه مطابق میل .

فرهنگ معین

( ~. خا ) [ ع - فا. ] (ص . ) عاشق ، محب .

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] عاشق، دوستدار، هواخواه.
۲. (صفت ) موافق میل و خواهش: آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی: لغت نامه: خاطر خواه ).

مترادف ها

keen (صفت)
تند، حاد، تیز، حساس، زیرک، مشتاق، با هوش، مایل، قوی، شدید، خاطرخواه

loving (صفت)
عاشق، صمیمی، خاطرخواه، دوستدار، با محبت، محبت امیز

fond (صفت)
خواهان، مشتاق، عاشق، شیفته، علاقمند، مایل، خاطرخواه، انس گرفته

فارسی به عربی

حبیب

پیشنهاد کاربران

در خلوت خود یادی از او کردن و اوقات خوشی داشتن
چشم و دل بسته و اطاعت پذیر از یار
از خاطر خواه هواداری میکنند که اکثراً برای ازدواج و وصلت خانوادگی استفاده میشود
کسی که از یاد من نمیرود خاطر خواه و عاشقش هستم
دلربا ، معشوقه
دلسوزی کردن برای کسی ، ترحم و مهربانی کردن نسبت به کسی
خاطر کسی را خواستن ، او را دوست داشتن ، خوب کسی را خواستن

بپرس