خاطرخواه. [ طِ خوا / خا ] ( ن مف مرکب ) عاشق ( در اصطلاح لوطیان ). مورد علاقه. مورد میل : صفحه تصویر عالم دیده ایم هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.واضح ( از آنندراج ).آه در دل ناله بر لب سینه چاک آن چنان گشتم که خاطر خواه تست.سنجر کاشی ( از آنندراج ).رشته ای برگردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست.
۱. [عامیانه] عاشق، دوستدار، هواخواه.۲. (صفت ) موافق میل و خواهش: آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی: لغت نامه: خاطر خواه ).
keen (صفت)تند، حاد، تیز، حساس، زیرک، مشتاق، با هوش، مایل، قوی، شدید، خاطرخواهloving (صفت)عاشق، صمیمی، خاطرخواه، دوستدار، با محبت، محبت امیزfond (صفت)خواهان، مشتاق، عاشق، شیفته، علاقمند، مایل، خاطرخواه، انس گرفته
در خلوت خود یادی از او کردن و اوقات خوشی داشتنچشم و دل بسته و اطاعت پذیر از یاراز خاطر خواه هواداری میکنند که اکثراً برای ازدواج و وصلت خانوادگی استفاده میشودکسی که از یاد من نمیرود خاطر خواه و عاشقش هستمدلربا ، معشوقهدلسوزی کردن برای کسی ، ترحم و مهربانی کردن نسبت به کسیخاطر کسی را خواستن ، او را دوست داشتن ، خوب کسی را خواستن+ عکس و لینک