معنی اصطلاح -> خاطرجمع بودن / شدنمطمئن بودن / شدنمثال: - خاطرجمع باش، هیچ اتفاقی نمی افته ! - وقتی گفت که حاجی شمس الله حکمیت دعوا رو قبول کرده، خاطرجمع شدم.