خاطر ماندن. [ طِ دَ ] ( مص مرکب ) گرانی خاطر و آزردگی بهم رسیدن. ( آنندراج ) : دل چو رویش دید جان را درنباخت خاطر خواجه عظیم از دل بماند( ؟ ).خواجوی کرمانی ( از آنندراج ).- به خاطر ماندن ؛ در خاطر ماندن. در یاد ماندن.