لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
خاطر جمع بودن، خاطر جمع شدن
خاطر جمع شدن
پیشنهاد کاربران
یعنی در خاطر خدا یا انسان یا هر موجودی که خاطر و ضمیر دارد آرامش و اطمینان جمع شود
یعنی در خاطر انسان اطمینان جمع شود
- دل آسوده شدن ؛ خاطرجمع شدن. مطمئن شدن. آسوده دل شدن. فارغ البال شدن :
دل آسوده شد مرد نیک اعتقاد
که سرگشته ای را برآمد مراد.
سعدی.
دل آسوده شد مرد نیک اعتقاد
که سرگشته ای را برآمد مراد.
سعدی.