خاصبک
لغت نامه دهخدا
خاصبک. [ ب َ ]( اِخ ) ابن بلنگری. یکی از امراء سلطان مسعودبن محمدطبربن ملکشاه بود.: وقتی که جاولی جاندار بخدمت سلطان رسید سلطان را خدمت کرد و منزلتش در نزد سلطان بالارفت و سلطان چون حاجب تاتار را از مقام حاجبی خلع وعزل کرد این مقام را بفخرالدین عبدالرحمن بن طغایرک داد. امیر خاصبک بن بلنگر که از خواص سلطان بود با جاولی جاندار و عباس بر خدمت سلطان ایستادند. ( از تاریخ اخبارالدولة السلجوقیه ص 113، 114 ). و رجوع به ص 115، 118، 119، 120، 121، 126 و 128 همان کتاب شود.
خاصبک. [ خاص ص ب َ ] ( اِخ ) گرشاسب بن علی بن شمس الملوک فرامرز علاءالدوله محمدبن دشمن زیار مکنی به ابوکالنجار. ( رودکی چ سعید نفیسی ج 1 ص 27 و 28 ). رجوع به ابوکالنجار شود. شهمردان بن ابی الخیر کتاب «نزهت نامه علائی » را بنام او کرد.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید