خاش

/xAS/

معنی انگلیسی:
khash, chip, strip

لغت نامه دهخدا

خاش. [ ] ( ص ، اِ ) کسی را گویند که محبت آن مفرط باشد. ( برهان قاطع )( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ شعوری ج 1 ص 366 ) ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ حافظ اوبهی ). || مادرزن و مادرشوهر. ( آنندراج ) ( برهان قاطع )( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرای ناصری ). || ریزه چوب و خار و خاشاک و آن را خاش و خشک نیز گفته اند. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 366 ) :
ز هر خاشه ای خویشتن پرورد
بجز خاش وی را چه اندر خورد.
( فرهنگ شعوری ج 1 ص 366 ).
|| قماش ریزه. دم مقراض. ( برهان قاطع ). || ( اِمص ) خائیدن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ جهانگیری ) :
نشست و سخن را همی خاش زد
ز آب دهان کوزه را شاش زد.
رودکی.
|| ( اسم فعل ) هس ( در تداول مردم دیلمان ). رجوع به هس شود. || ( اِ ) استخوان ( در تداول مردم دیلمان و سیاه کل ). || جنگ است با «پر» ترکیب میشود و پرخاش میگردد. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 366 ). و آن ظاهراً براساسی نیست.

خاش. ( ع اِ ) قماش خانه و متاع روی آن. || خش است که بمعنی پیادگان باشد. ( منتهی الارب ). || ( ص ) در حالت رفع و جر بدون الف و لام از خشی بمعنی ترسیدن.

خاش. ( اِ ) نام گیاهی است که در شیرکوه منزول نام دهند. قطیم. عودالخیر . ( معجم انجلیزی عربی فی العلوم الطبیة و الطبیعیة چ محمد شرف ).

خاش. ( اِخ ) نام برادر افشین است : مازیار بر خلاف افشین گواهی داد که خاش برادر افشین ببرادراو کوهیار نامه نوشته و اسلام آشکار ساخته. ( از تاریخ طبری بنابر حاشیه ص 358 مجمل التواریخ و القصص ).

خاش. ( اِخ ) یکی از بخشهای سه گانه شهرستان زاهدان است. این بخش در جنوب زاهدان واقع است. و راه شوسه زاهدان به ایرانشهر از مرکز آن عبور می نماید و حدود آن به شرح زیر است : از طرف شمال به بخش زاهدان و بخش میرجاوه ، از طرف خاور به شهرستان سراوان از طرف جنوب باختری به شهرستان ایرانشهر و از طرف باختر به بخش فهرج از شهرستان بم. خاش منطقه ای است جلگه ای و فقط دهستان گوشه در دامنه کوه تفتان قرار دارد در سایر قسمتهای بخش تپه های خاکی وجود دارد. هوای آن گرمسیر معتدل و مالاریائی است. این بخش طبق سازمان کشور تابعشهرستان زاهدان و دارای 9 دهستان به شرح زیر است :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شهرستانی است در افغانستان از مضافات فراه که بفاصله کمی در مشرق چخانور ( نقطه سرحدی افغانستان و سیستان در چند فرسخی زابل ) واقع شده .
( اسم ) کسی که محبت بافراط دارد عاشق شوریده .
نام برادر افشین است .

فرهنگ معین

(اِ. ) عاشق شوریده .
(اِ. ) = خش . خشو. خوشه : مادرزن ، مادر شوهر.
(اِ. ) ریزة چوب و علف .

فرهنگ عمید

= خاشاک
۱. مادرزن.
۲. مادرشوهر.
عاشق شوریده، شیدا.

فرهنگستان زبان و ادب

{COD, chemical oxygen demand} [مهندسی محیط زیست و انرژی] مقدار اکسیژنی که باید برای اُکسایش آلودگی های موجود در فاضلاب مصرف شود متـ . خواست اکسیژن شیمیایی

گویش مازنی

/khaash/ بوسه & لاغر و مردنی & استخوان – تکه ای استخوان - خوب

دانشنامه عمومی

خاش شهری در بخش مرکزی شهرستان خاش از توابع استان سیستان و بلوچستان ایران است. [ ۳] در گذشته و به ویژه در سال های ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۰ شهر خاش مرکز نظامی و سیاسی منطقه سیستان و بلوچستان بود. [ ۴] نام پیشین این شهر واش بوده که در سال ۱۳۰۸ در زمان ارتقای جایگاه استانی این منطقه مسکونی به شهر، به خاش تغییر داده شد.
شهر خاش و منطقه اطراف با کمبود آب مواجه است و در سال های اخیر کاهش بارش ها، افزایش جمعیت و مصرف آب این کمبود را تشدید کرده است. [ ۵]
نام پیشین و تاریخی شهر واش بوده است که هنوز در میان بعضی از مردم استفاده می شود. واش مشتق شده از واژه ( وَش ) در زبان بلوچی و به معنی شیرین وخوش است. در زمان ساسانیان از منطقه ای به نام وَشت ( washt ) در بلوچستان امروزی در محدوده خاش امروزی نام برده شده که بنظر می رسد وَشت ( washt ) نام برده شده در زمان ساسانی با واژه ( وش ) امروزی در زبان بلوچی یکسان و هر دو به معنی خوب و شیرین هستند. بی تردید نام پیش تر خاش یعنی ( واش ) ریشه در وَشت ( washt ) دارد و مشخص است قدمت شهر به قبل از اسلام بر می گردد. [ ۶] در سال ۱۳۰۸ در زمان ارتقای جایگاه استانی این منطقه مسکونی به شهر، نام آن به خاش تغییر کرد. [ ۵]
خاش امروزی در نزدیکی شهر قدیمی خاش قرار دارد که تاریخ پیدایش آن به پیش از حکومت نادرشاه می رسد. در زمان ساسانیان از منطقه ای به نام وَشت ( washt ) در بلوچستان امروزی در محدوده خاش نام برده شده که نشان می دهد تاریخ این شهر به دوران باستان بر می گردد و قدمت شهر قدیمی خاش به دوران پیش از اسلام بر می گردد. [ ۷] [ ۸]
در گذشته خاش مرکز نظامی ( و سیاسی ) منطقه بود و از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۰ بلوچستان و سیستان در قبضه قدرت نظامیان بود. همه فرمانداران و بخشداران نظامی بودند به همین دلیل بسیاری از ادارات مهم در خاش استقرار داشت و زاهدان از سال ۱۳۱۰ به بعد اسماً حکومت نشین مرکزی و مرکز استان سیستان و بلوچستان بود اما خاش رسماً از اهمیت بیشتری برخوردار بود. [ ۴]
شهرستان خاش را بیشتر نفرات به خاطر تیپ ۲۸۸ زرهی سلیمان هاشمزهی نزاجا و مرکز آموزش ۰۸ ابراهیم نوری نزاجا و کوه نیمه فعال تفتان می شناسند. خاش شهری بلوچ نشین واقع در مرکز بلوچستان با آب و هوایی سرد و کوهستانی می باشد.
کارخانه بزرگ سیمان خاش قدیمی ترین کارخانه سیمان در جنوب شرق ایران است. [ ۹] کشاورزی در روستاهای پیرامون خاش در گذشته بیشتر توسط یزدی های مهاجر انجام می گرفت.
عکس خاشعکس خاشعکس خاش

خاش (نیمروز). خاش ( به لاتین: Khash ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولسوالی خاش رود واقع شده است. [ ۱] خاش ۵۵۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس خاش (نیمروز)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

خراشیدن - > خراش - > خاش - > خش
تراشیدن - > تراش - > تاش - > تش ( برنده و سوزان ) - > توش ( ضربه و آسیب )
از اینرو میتوانم فهمید خاش همان خش و اسیب است و پرخاش میشود پرآسیب
یعنی محبت زیاد، کردن ؟چرا ؟اینترتو قطع کردین؟ سزیع تر بیاد. معنی لغات سپاس
خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر
خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، گرمک و. . . است )
خشم=خش ( خشن، سفت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است )
...
[مشاهده متن کامل]

خشن=خش ( خشم، خراش، سخت، سفت ) ن ( پسوند نامساز )
خشخش
خاشخاش=خشخاش
خراش
خشاب=خش ( خراش، خشم، سخت ) اب ( پسوند نامساز شدن، نمونه دیگرش گواب ( جواب ) ، نواب، جوراب، کباب، کتاب، دولاب، مهراب، مرداب، گوراب ( خراب ) ، سراب، تناب، نوشاب، شاداب، پرتاب، آسیاب، سیراب )
خشت=برا لبه های تیزش از ریشه خش بهریده اند
خَش
روشنگری: در زبان پارسی سداها مهم نیستند و میتوانند بگردنند
مانند: خَش، خِشخِش، خُشک و. . .

در زبان گیلکی خاش از واژه سومری haš می آید که به معنی سنگ می باشد که اشاره به سختی استخوان دارد.
مادر زن ( در خراسان گفته می شود )
( در زبان گیلکی ) =استخوان

بپرس