حاسدان گشته خاسر و خائب
دشمنان گشته خیره و حیران.
مسعودسعد.
خاسرشناس خسرو و طاغی شمرطغان.خاقانی.
|| هلاک شده. || خائب و خاسر. ناامید و زیان زده.خاسر. [ س ِ ] ( اِخ ) سَلم بن عمروبن حماد ملقب بخاسر مولی تیم بن مرة شاعری خوش طبع از شعراء دولت عباسی و مدیحه سرایان برامکه بود در علت ملقب شدن او بخاسر می گویند پدرش بهر او مالی گذارد و او آن را بر ادب خرج کرد پس او را بجهت این عمل گفتند: «انک الخاسر الصفقة» و او را این لقب بماند. بعد بمدح رشید پرداخت و رشید او را صدهزار درهم صله داد و به او گفت با این مال گویندگانی را که ترا خاسر نامیده اند تکذیب کن. او هم مال را برداشت و نزد آنان آمد و گفت این است آنچه بر ادب انفاق کردم و نفعی که از ادب برداشتم. من سلم رابحم نه سلم خاسر. و قولی دیگر نیز در اینجا هست باری سلم از شاگردان بشاربن برد از دوستان ابوالعتاهیه بود و او را با بشار مناظراتی است. ( از معجم الادباء چ مارگلیوث ).