خازم

لغت نامه دهخدا

خازم. [ زِ ] ( ع ص ) بادسرد، منه : ریح خازم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

خازم. [ زِ ] ( اِخ ) ابن جِبِّلَه از محدثان است. ( منتهی الارب ). به نقل صاحب لسان المیزان او از خارجةبن مصعب نقل حدیث کرده است و محمدبن مخلد الدوری می گوید حدیث او نگاشته نشده است. ( لسان المیزان ج 2 ص 371 ).

خازم.[ زِ ] ( اِخ ) ابن خزیمةالبصری از محدثان است. او ازمجاهد و غیر مجاهد نقل حدیث کرده است و ازو عبدالجباربن عمر ایلی حدیث روایت می کند. مولی بن سدوس او را از بصریانی می داند که در بخارا ساکن شدند. ( منتهی الارب ) ( از لسان المیزان به اختصار ج 2 ص 371 و 372 ).

خازم. [ زِ ] ( اِخ ) ابن خزیمةالبخاری ابوخزیمة. سلیمانی می گوید: در این شخص نظر است. اسلم بن بشر و حفص بن داود الریعی و جماعتی نقل حدیث از او کرده اند ولی دانسته شد این خازم همان خازم قبلی است که بصری الاصل بوده که ساکن بخارا شد. ( از لسان المیزان ج 2 ص 372 ).

خازم. [ زِ ] ( اِخ ) خزیمه از سرداران بزرگ عرب است که به جنگ خارجیان اباضیه رفت. در تاریخ ضحی الاسلام چنین آمده است : هنوز سفاح بر اریکه ٔخلافت مستقر نشده بود که خوارج اباظیان به قیاد الجلندی شوریدند. سفاح قشونی بسرکردگی یکی از پیشوایان بزرگ ( خازم بن خزیمه ) بسوی آنان ارسال داشت و او پس ازگذشتن از دریا در ساحل عمان لنگر انداخت... ( ضحی الاسلام ج 3 ص 337 ). در حواشی تاریخ سیستان آمده است ، درسنه خمسین و مائه در خراسان و حدود هراة و قهستان مردی از ایرانیان معروف به استاذسیس و معاون او معروف به حریش سیستانی بر عرب خروج کردند و خراسان را گرفتند و رایات عرب بشکستند تا باز منصور «خازم بن خزیمه » را به جنگ آنان فرستاد و خازم به جنگ و گریز و حیله و نیرنگ بعد از یک سال سپاه مزبور را بشکست. ( تاریخ سیستان ص 142 ). و باز در حواشی مجمل التواریخ و القصص آمده است. خازم بن خزیمه استاذسیس را مغلوب ساخت و قارن صاحب طبرستان وی را بکشت. ( مجمل التواریخ و القصص ص 332 ). در کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 آمده است. به سال 141 هَ. ق. محمد المهدی عنوان حکمرانی خراسان یافت و وی از سوی خود بسال 141 سری بن عبداﷲ و به سال 150 خازم بن خزیمه را نیابت داد و تا سال 151 هَ. ق. عنوان ظاهری حکمرانی خراسان با مهدی بود. ( احوال رودکی ج 1 تألیف سعید نفیسی ص 219 ). در سفرنامه مازندران رابینو در ذیل نام حکام منصوب از طرف خلفاء در ذیل حکام منصور نامی از خازم بن خزیمه التمیمی می برد که به سال های 143 و 144 هَ. ق. از طرف خلیفه حاکم مازندران شد. از تقارن حوادث مزبور با زمان خلافت منصور و برادرش بنظر میرسد که این دو خازم بن خزیمه در حقیقت یک فرد می نماید و در اینکه این شخص از بزرگان عرب بوده است داستانی در ج 3 البیان و التبیین چنین آمده است : ابن مبارک میگوید در نزد شخصی بودم مکنی به ابی خارجة باو گفتم چرا ابوخارجه بتو می گویندگفت بعلت آنکه تولد من در روزی اتفاق افتاد که سلیمان وارد بصره شد. و باز ابن مبارک می گوید که در نزد ما مردی نگهبان بود از ناکسان اهل کوه مکنی به ابی خزیمه. روزی من بدوستانم گفتم آیا میل دارید که از این نگهبان سؤال کنیم که سبب تسمیه تو به این کنیه چیست تا شاید خداوند بوسیله این مرد افادت علمی کند، گر چه در ظاهر نباید چنین امیدی داشت ، چه این کنیه کنیه بزرگان و سیدان عرب چون ازرارةبن عدس و خازم بن خزیمه و حمزةبن ادرک و فلان و فلان بوده است ، و هر یک از آنها از متبوعین و مطاعین عرب بوده اند و معلوم نیست این ناکس گنگ این نام بر خود چه گونه نهاده است ، پس به او گفتم آیا این کنیه را خود بر خود نهادی یا دیگری بر تو نهاده است ؟ گفت خود بر خود نهادم گفتم چرا این کنیه را انتخاب کردی ؟... ( البیان و التبیین جاحظ ج 3 236 ). از این داستان معلوم میشود همانطور که در قبل گذشت خازم بن خزیمه از بزرگان عرب بوده است.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن مروان از محد ثانست . بعضی او را حازم یاد کرده اند .

پیشنهاد کاربران

بپرس