خاری

لغت نامه دهخدا

خاری. ( اِخ ) تخلص شاعری تبریزی بوده است که این بیت از اوست :
بخت آنم کو که خواب آلوده برخیزی شبی
ناله ام بشناسی و گوشی بفریادم کنی.
( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2011 ).

خاری. ( اِخ ) تخلص شاعری که اصلاً اصفهانی و مسکنش سمنان بود این بیت از اوست :
نام لیلی به سر تربت مجنون مبرید
بگذارید که بیچاره قراری گیرد.
( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2011 ).

فرهنگ فارسی

تخلص شاعری که اصلا اصفهانی و مسکنش سمنان بود .

مترادف ها

acanthoid (صفت)
خاردار، خاری، خار شکل، خار مانند

glochidiate (صفت)
خاردار، خاری، نوک تیز، دارای مو

پیشنهاد کاربران

خاری برار چتی هستی ؟
احوال پرسی مازندرانی ها
خاری در مازندرانی به معنی خوبی ؟ هست
خاری برار ، رو به روشتی؟ چتی هستی ؟
کوچکی
خاری در امل
به معنی خوبی جنبه احوال پرسی

بپرس