خارچین. ( اِ مرکب ) آنچه برای محافظت گرد باغ و زراعت و دیوارخانه از خار و چوب بند سازند برای عدم دخول مردم و حیوانات موذیه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : چنان باغی کزو گلچین نیارد گل برون بردن نه آن باغی که باید خارچین از بیم دزدانش.
عرفی ( از آنندراج ).
رجوع به خار شود. || ( ص مرکب ) که خار بیرون آرد : آن حکیم خارچین استاد بود دست میزد جابجا می آزمود.
مولوی.
|| منقاش. ( زمخشری ). منماص. ( زمخشری ).
فرهنگ فارسی
آنچه برای محافظت گرد باغ و زراعت و دیوار خانه از خار و چوب بند سازند برای عدم دخول مردم و حیوانات موذیه .
فرهنگ عمید
= خاربست
پیشنهاد کاربران
خارچین:خارچین مجازا کسی که موضع درد و علت را بشناسد و بر معالجه آن قادر باشد. اطبا محل درد را به وسیله لمس و فشار دست تشخیص میدهند. ( ( آن حکیم خارچین استاد بود دست می زد جابجا می آزمود ) ) ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 102 )