خارم

لغت نامه دهخدا

خارم. [ رِ ] ( ع ص ) شکافنده پره بینی و برنده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغة ). || مفسد و شریر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغة ). || ترک کننده. ( منتهی الارب ).

خارم. [ رِ ] ( ع ص ) سرد. || باد سرد. ( منتهی الارب ). ج ، خوارم.

خارم. [ رِ ] ( اِ ) تیری که یک تکه از هدف را بکند. ( دکری ج 1 ص 604 ).

گویش مازنی

/khaarrem/ خرم – شاد

پیشنهاد کاربران

بپرس