خارف

لغت نامه دهخدا

خارف. [ رِ ] ( ع ص ) نگهبان نخلها. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

خارف. [ رِ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن کبیربن مالک از بنی همدان و از مردم قحطان ، جد اعراب جاهلی است. مسکن آنها در یمن بوده است و نبی علیه السلام به او نامه ای نوشت. ( اعلام زرکلی ج 1 ص 282 ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). و نامه مزبور را صاحب عقدالفرید نقل کرده است : هذا کتاب من محمد رسول اﷲ الی مخلاف خارف و اهل جناب الهضب و حقاف الرمل مع وافر هاذی المشعار مالک بن نمط و من اسلم من قومه. اِن لهم فراعها و وهاطها و عزازها. ما اقامواالصلاة و آتواالزکاة یأکلون علافها و یرعون عافیها، لنا مِن دفئهم و صرامهم ماسلموا بالمیثاق و الامانة و لهم من الصدقة الثلب و الناب و الفصیل و الفارض و الکبش الحوری و علیهم الصالغ و القارح. ( عقدالفرید ج 1 ص 274 - 275 ).

خارف. [ رِ ] ( اِخ ) یکی از قراء یمن است از اعمال صنعا از مخلاف صداء است. ( معجم البلدان ج 2 ص 386 ). در مراصدالاطلاع چ 1315 هَ. ق. بخطا خادر آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس