خارج ساختن

پیشنهاد کاربران

بدر دادن ؛ بیرون کردن. خارج ساختن :
هر آنچه از شاه دید او را خبر داد
نهانیهای خلوت را بدر داد.
نظامی.
برون راندن ؛ بیرون بردن. حرکت دادن. بردن :
سوی پارس لشکر برون راند زو
کهن بود لیکن جهان کرد نو.
فردوسی.
- || خارج کردن. بیرون ساختن :
چو جغد ار برون راندم آسیابان
بر این بام هفت آسیا میگریزم.
خاقانی.

بپرس