خاربار

لغت نامه دهخدا

خاربار. ( اِ مرکب ) رسم الخطی از خواربار و صحیح همین صورت اخیر است. رجوع بخواربار شود. بیت ذیل ازعنصری در بعضی نسخ بدین صورت آمده است :
جهانیان همه انبار خار بار کنند
ستوده خوی تو از آفرین نهد انبار.
عنصری.

خاربار. ( اِخ ) نام ناحیه ای بوده است که در حدود بست و هراة واقع بوده و مصحح تاریخ سیستان نتوانسته است نام حقیقی و جای واقعی آن را تشخیص دهد. رجوع بحاشیه ص 292 تاریخ سیستان شود« : از سوی خاربار احمدبن اسماعیل بود که از هری رفته بود که به سیستان آید». ( تاریخ سیستان ص 292 ).

فرهنگ فارسی

توده خاروخس
نام ناحیه ای بوده است که در حدود بست و هراه واقع بوده و مصحح تاریخ سیستان نتوانسته است نام حقیقی و جای واقعی آنرا تشخیص دهد .

فرهنگ عمید

تودۀ خاروخس: ششم گردد ایمن ز نااستوار / همی پرنیان جوید از خاربار (فردوسی: ۷/۱۹۵ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس