خار کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
خار کردن، بامبول زدن، حقه بازی کردن، شوخی کردن، حیله زدن
مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن
جستجو کردن، خار کردن، شانه کردن
پیشنهاد کاربران
هوالعلیم
خار کردن: اصطلاح اصفهانی به معنای شانه کردن موی سرو صورت؛.
خار کردن: اصطلاح اصفهانی به معنای شانه کردن موی سرو صورت؛.
شانه کردن