خار و خس بفکن از این شهره درخت ایرا
کز خس و خارنیابی مزه جز خارش.
ناصرخسرو.
نیک بنگر بروزنامه خویش در مپیمای خار و خس بجراب.
ناصرخسرو.
دام درافکند مشعبدوارپس بپوشد بخار و خس دامش.
خاقانی.
سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب بار همه خار و خس کشیدیم چو آب
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب
رفتیم و ز پس باز ندیدیم چو آب.
خاقانی.
ور جهانی پرشود از خار و خس آتشی محوش کند در یک نفس .
مولوی.
گهی خار و خس در ره انداختی گهی ماکیان در چه انداختی.
سعدی ( بوستان ).
در زمین آنکه خار و خس بگذاشت تخم در وی کجا تواند کاشت.
اوحدی.