خادع

لغت نامه دهخدا

خادع.[ دِ ] ( ع ص ) فریبنده. ( دستور الاخوان ) :
خادع دردند درمانهای ژاژ
ره زنند وزرستانان رسم باژ.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسن دفتر 6 ص 522 ).
|| راه که گاه هویدا گردد و گاه مخفی. || بعیر خادع ؛ شتر که هر گاه نشیند پی ساق وی از جا رود. || خُلق خادع ؛ خوی متلون. || دینار خادع ؛ یعنی دینار ناقص. ( منتهی الارب ). دینار کم از یک مثقال. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

خدعه کننده، فریبنده، دورو
فریبنده خدعه کننده .

فرهنگ معین

(دِ ) [ ع . ] (اِفا. ص . )فریبنده ، خدعه کننده .

فرهنگ عمید

خدعه کننده، نیرنگ باز.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
خادع از اسما و صفات خداوند و به معنای جزادهنده به مکر و حیله است. و یک بار در سوره نساء(4) آیه 142 آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس