حیکان. [ ح َ ی َ ] ( ع مص ) حیک. خرامیدن و گرازان رفتن و دوش و تن جنبانیدن در رفتن. ( منتهی الارب ). تکبر کردن : فهو حائک و حَیّاک و حیکانة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || تأثیر کردن سخن در دل. ( منتهی الارب ). || کار کردن شمشیر. رجوع به حیک شود.