حیش

لغت نامه دهخدا

حیش. [ ح َ ] ( ع مص ) ترسیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ترسانیدن. لازم و متعدی بکار رود. || شتافتن و سرعت نمودن. || دراز شدن وادی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

ترسیدن .

دانشنامه عمومی

حیش ( به عربی: حیش ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه حیش واقع شده است. [ ۱] حیش ۸٬۸۱۷ نفر جمعیت دارد.
عکس حیش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

در بختیاری همان خیش است که به دو گاو یا اسب و یا گاها با یک گاو زمین را شخم میزدند

بپرس