حیزوم

لغت نامه دهخدا

حیزوم. [ ح َ ] ( ع اِ ) سینه. ( منتهی الارب ). میانه سینه که جای تنگ بستن بود در ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرداگرد سینه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). آنچه گرداگرد پشت و شکم بوی بندند. ج ، حیازیم. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || استخوان که در زیر آن دل است. || گرداگرد خشک نای گلو از سوی سینه. || زمین درشت. زمین بلند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

حیزوم. [ ح َ ] ( اِخ ) نام اسبی از اسبان فرشتگان که بر آن جبرئیل سوار شدی و هر جا که سم وی افتادی سبزه رستی و سامری خاک سم او را در گاو زرین انداخته او بانگ کرد، چنانکه قصه او مشهور است. ( آنندراج ). نام اسب جبرئیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(حَ زُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - وسطِ سینة ستور که جای بستن تنگ است . ۲ - زمین مرتفع .

فرهنگ عمید

جایی از سینه و کمر ستور که تنگ را در آنجا می بندند.

پیشنهاد کاربران

بپرس