حیدر رازی

لغت نامه دهخدا

حیدر رازی. [ ح َ دَ رِ ] ( اِخ ) گویند مردی بود که همیشه لاف شجاعت میزد و برای اثبات این دعوی طبلی برداشته از شهر بیرون میرفت که من بجنگ شیر میروم و اگر احیاناً شیری یا روباهی میدید طبل را از دوش خود برمیگرفت و آن طبل را با طبل شکم مینواخت چون او را از نواختن این دو طبل سؤال میکردند جواب میداد که نواختن طبل برای آن است که شیر بترسد و نواختن طبل شکم را علت آن است که من نیز میترسم از این رو طبل حیدر رازی مثل شده :
تیغ تو تیغ حیدر عربی
کوس تو طبل حیدر رازی.
( آنندراج از شرح فراهانی ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

گویند مردی بود که همیشه لاف شجاعت میزد و برای اثبات این دعوی طبلی بر داشته از شهر بیرون میرفت که من به جنگ شیر میروم و اگر احیانا شیری یا روباهی میدید طبل را از دوش خود بر میگرفت و آن طبل را با طبل شکم مینواخت چون او را از نواختن این دو طبل سوال میکردند جواب میداد که نواختن طبل برای آنستکه شیر بترسد و نواختن طبل شکم را علت آنستکه من نیز میترسم از اینرو طبل حیدر رازی مثل شده .

پیشنهاد کاربران

بپرس