حید
لغت نامه دهخدا
حید. [ ح َ ی َ ] ( ع اِ )طعام. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) درآمدن بزغاله در جایی که برآمدن از آنجا دشوار باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
حید. [ ح ِ ی َ] ( ع اِ ) ج ِ حَید. ( منتهی الارب ). رجوع به حد شود.
حید. ( ع اِ ) مثل و نظیر. ( اقرب الموارد ). رجوع به حَیْد شود.
حید. [ ح َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) حمار حید؛ خر که بر جهد از سایه خود بشادی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به حَیَدی ̍ شود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تَحِیدُ: مهیای فرار می شدی-در اندیشه فرار بودی(از مصدرحید به معنای عدول و برگشتن به عنوان فرار است . کسی که به منظور فرار دارد راه خود را کج میکند ، این حالت را عرب حید میگوید )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
(بر وزن صید) به معنای عدول کردن از چیزی و فرار کردن از آن است.
حید به معنی کنار شدن و عدول است مثل «حاد عن الریق حیداً: مال عنه و عدل». د نهج البلاغه 189 در وصف دنیا فرموده: «وَالْعَنودُ الصَّدودُ وَ الْحَیُودُ، الْمَیُودُ» حیود صیغهْ مبالغه از حید است یعنی: دنیا بسیار لجوج و مانع و بسیار کنار شونده و مضطرب است. معنی آیه چنین است: بیهوشی مرگ به حقّ آمد آن چیزی است که در آن میگریختی و متفّر بودی. این کلمه بیشتر از یکبار در کلام اللّه مجید نیست.
تکرار در قرآن: ۱(بار)
(بر وزن صید) به معنای عدول کردن از چیزی و فرار کردن از آن است.
حید به معنی کنار شدن و عدول است مثل «حاد عن الریق حیداً: مال عنه و عدل». د نهج البلاغه 189 در وصف دنیا فرموده: «وَالْعَنودُ الصَّدودُ وَ الْحَیُودُ، الْمَیُودُ» حیود صیغهْ مبالغه از حید است یعنی: دنیا بسیار لجوج و مانع و بسیار کنار شونده و مضطرب است. معنی آیه چنین است: بیهوشی مرگ به حقّ آمد آن چیزی است که در آن میگریختی و متفّر بودی. این کلمه بیشتر از یکبار در کلام اللّه مجید نیست.
wikialkb: ریشه_حید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید