زیست پیوند ( Zist - Peyvand ) ساختار: اسم ( زیست ) بن فعل ( پیوند - از پیوستن ) مفهوم: چیزی که پیوند و ارتباط مستقیم با زیست ( زندگی ) دارد، مانند یک عامل اساسی که نبودش باعث گسست در زندگی می شود. ... [مشاهده متن کامل]
مثال کاربرد: �آب برای بدن یک نیاز زیست پیوند است. � جان بنیاد ( Jaan - Bonyād ) ساختار: اسم ( جان ) اسم ( بنیاد ) مفهوم: آنچه بنیان ( اساس و پایه ) و شالوده ی اصلی جان یا زندگی است. چیزی که پایه و زیربنای حیات است. مثال کاربرد: �اکسیژن یک ماده ی جان بنیاد است. � ( به جای ماده ی حیاتی ) زیوار ( Zi - Vār ) ** ساختار: بن مضارع ( زی - از زیستن ) پسوند شباهت/وابستگی ( وار ) مفهوم: چیزی که مانند زیست ( زندگی ) مهم است یا کاملاً با آن مرتبط و وابسته است. کوتاه تر و خوش آهنگ تر از �زیست گونه�. مثال کاربرد: �تصمیمات زی وار هر فرد، آینده ی او را می سازند. � زندانگار ( Zend - Negār ) ساختار: بن فعل ( زند - از زدن، در اینجا به معنی رشد و زیستن ) یا خود �زند� ( به معنی زندگی ) بن فعل ( نگار - از نگاشتن/شکل دادن ) مفهوم: عاملی که زندگی را می نویسد، شکل می دهد یا به وجود می آورد. چیزی که بر شکل گیری و ادامه ی هستی نگار و اثر دارد. ( این واژه در بردارنده اهمیت و نقش آفرینی است ) . مثال کاربرد: �صلح جهانی یک دغدغه ی زندانگار برای بشر است. � چهار واژه بجای حیاتی پیشنهاد دادم
بسیار شایان
حَیاطی: ١. ابرمهم، بسیار مهم، ابرنیازین، ابربایسته ٢. زیستی، زندگانی، زنده بودن
ارزشمند، پرارزش، زندگی بخش
critically important
جریان داشتن زندگی زنده بودن
زایا، زاینده
مرگ و زندگی با بدیده گرفتن آرش و درونمایه ی این واژه ی ساخته و پرداخته شده، می توان بجای آن، �مرگ و زندگی� ( به آرش مرگ یا زندگی ) بکار برد. دو نمونه: برایم [این موضوع] حیاتی است. - - > [ این جُستار] برایم، مرگ و زندگی است. منافع حیاتی - - > بهره وری های مرگ و زندگی
واژه حی از ریشه پیشاهندواروپایی ħhayw* به معنای عمر زنده alive life ستانده شده که همریشه با واژه اوستایی �y� به معنای دوره زندگی lifespan است. عرب از حی واژگان جعلی احیا محیی و حیات را به دست آورده است.
ایل حیات داوودی قوم لر آریایی :: کلمه لری گیان::گیاهان
در پهلوی " گیانی " از بن گیان ( جان ) برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید فخرایی.