لغت نامه دهخدا
- امثال :
حکیم باشی را دراز کنید ؛ گویند برای امیری ترک که شکم درد داشت ، طبیبی حاضر آوردند و اوتجویز حقنه کرد، امیر پرسید: حقنه چیست ؟ گفت : آلتی است با بنی باریک که بر دبر نهند و... امیر برآشفت وبخشم گفت : بر دبر چه کس ! حکیم که غضب امیر دید از ترس گفت : بر دبر من ، و دستور بیاوردند و حکیم را حقنه کردند. قضا را درد شکم امیر به شد. سپس هر آنوقت که بیماری امیر عود میکرد، حکیم را خوابانیده و حقنه میکردند. مثل را در مورد ضعیفی که گناه هر کس را بدو بندند و وی را بجای گناهکار مجازات دهند، گویند.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
حکیم باشی فیلمی به کارگردانی پرویز نوری و نویسندگی پرویز نوری، منوچهر جوانفر، جمال امید محصول سال ۱۳۵۱ است.
پزشکی ( منوچهر والی زاده ) برای طبابت وارد روستائی می شود و مرتضی خان حکیم باشی ( نصرت الله کریمی ) حضور او را مخل کار خود می داند. حکیم باشی و مباشرش رمضان ( روح الله مفیدی ) قصد دارند مردم را نسبت به پزشک بدبین کنند. مرتضی خان دخترش گلی ( دلارام ) را علیه پزشک وامی دارد، اما گلی به تدریج به پزشک انس می گیرد و پزشک از او خواستگاری می کند. کدخدا ( رضا شفیع ) خود را به تمارض می زند و وقتی پزشک از مداوای او عاجز می ماند حکیم باشی وانمود می کند که او را مداوا کرده تا مردم کماکان به او اعتقاد آورند. پزشک موضوع را با رئیس پاسگاه ( میرمحمد تجدد ) در میان می گذارد و آنها قصد جلب حکیم باشی را دارند؛ به ویژه این که گلی به دلیل مخالفت پدرش با ازدواج او و پزشک خودکشی کرده، اما نمرده است. حکیم که از درمان دخترش عاجز است دست به دامان پزشک می شود و پس از معالجه ی او رضایت می دهد که گلی با پزشک ازدواج کند. حکیم باشی پس از ازدواج با زن بیوه ای به نام انسیه ( ایرن ) فاش می کند که جادو و جنبل هایش اثر درمانی نداشته است.
... [مشاهده متن کامل]
• نصرت کریمی
• ایرن زازیانس
• دیانا
• منوچهر والی زاده
• رضا شفیع
• روح الله مفیدی
• دلارام کشمیری

پزشکی ( منوچهر والی زاده ) برای طبابت وارد روستائی می شود و مرتضی خان حکیم باشی ( نصرت الله کریمی ) حضور او را مخل کار خود می داند. حکیم باشی و مباشرش رمضان ( روح الله مفیدی ) قصد دارند مردم را نسبت به پزشک بدبین کنند. مرتضی خان دخترش گلی ( دلارام ) را علیه پزشک وامی دارد، اما گلی به تدریج به پزشک انس می گیرد و پزشک از او خواستگاری می کند. کدخدا ( رضا شفیع ) خود را به تمارض می زند و وقتی پزشک از مداوای او عاجز می ماند حکیم باشی وانمود می کند که او را مداوا کرده تا مردم کماکان به او اعتقاد آورند. پزشک موضوع را با رئیس پاسگاه ( میرمحمد تجدد ) در میان می گذارد و آنها قصد جلب حکیم باشی را دارند؛ به ویژه این که گلی به دلیل مخالفت پدرش با ازدواج او و پزشک خودکشی کرده، اما نمرده است. حکیم که از درمان دخترش عاجز است دست به دامان پزشک می شود و پس از معالجه ی او رضایت می دهد که گلی با پزشک ازدواج کند. حکیم باشی پس از ازدواج با زن بیوه ای به نام انسیه ( ایرن ) فاش می کند که جادو و جنبل هایش اثر درمانی نداشته است.
... [مشاهده متن کامل]
• نصرت کریمی
• ایرن زازیانس
• دیانا
• منوچهر والی زاده
• رضا شفیع
• روح الله مفیدی
• دلارام کشمیری

حَکیم - باشی: [کهنه] ١. سرپزشک ٢. پزشکِ دربار
نام روستایی از توابع شهر کازرون