حکمان

لغت نامه دهخدا

حکمان. [ ح َ ک َ ] ( ع ص ) تثنیه حکم در حالت رفعی. در حالت نصبی و جری حکمین. و چون مطلق گویند مراد عمروبن العاص و ابوموسی اشعری باشد. ( منتهی الارب ). رجوع به حکمین شود.

حکمان. [ ح َ ک َ ] ( اِخ ) نام موضعی به بصره منسوب به حکم ابن العاص ثقفی و الف و نون حکمان حرف نسبت است مانند یاء و این معمول مردم بصره است. چنانکه در نسبت به عبداﷲ عبداللیان گویند. ( نقل به معنی از معجم البلدان ). و ملخص معجم یعنی مؤلف مراصدالاطلاع گوید: اهل البصره یزیدون للنسبة الفاً و نونا کماقالوا عبداللیان نسبة الی عبدال ( ؟ ). ایوب بن حکم بصری پرده دار محمدبن طاهربن الحسین که مردی از اهل مروت و ادب و عالم به اخبار ناس بود گفت که ابونواس حسن بن هانی عاشق کنیزکی از زنی ثقفیة بود که در موضع معروف بحکمان بصره اقامت داشت و نام کنیزک جنان بود. ودو تن از قبیله ثقیف که معروف به ابوعثمان و ابومیة بودند، خویشاوند آن زن صاحب کنیز بودند. ابونواس هر روز از بصره بیرون می شد و بر راه می نشست و از هر کس که از حکمان می آمد از حال جنان می پرسید و از جمله روزی به همین قصد بیرون شد و من همراه وی بودم و نخستین کس که از جانب حکمان دررسید ماسرجویه متطبب مشهور بود، ابونواس گفت : اباعثمان و ابامیه را حال چون بود، ماسرجویه در جواب گفت : بحمداﷲ جنان سالم و تندرست بود. و ابونواس پس از این جواب قطعه ذیل بسرود:
اسئل القادمین من حکمان
کیف خلّفتموا اباعثمان
و ابامیةالمهذب و الماء
مول و المرتجی لریب الزمان
فیقولون لی جنان کماسر
ک من حالها فسل عن جنان
مالهم لایبارک اﷲ فیهم
کیف لم یخف عنهم کتمانی.
رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 164 و تاریخ الحکماء قفطی چ لیپسیک ص 325 شود.

فرهنگ فارسی

نام موضعی است به بصره منصوب به حکم ابن العاس ثقفی والف و نون حکمان حرف نسبت است

پیشنهاد کاربران

در شعر چه معنی دیگه ای میتونه داشته باشه؟
جمع حکیم یا دانا یا اندرزگو نمیتونه باشه؟
بسیار دانا وحکیم

بپرس