حکره

لغت نامه دهخدا

( حکرة ) حکرة. [ ح َ رَ ] ( ع اِ ) ارزاق و هر مایحتاج عامه را که بقصد گران شدن و غلا خریده انبار کردن. در شرع آنگاه که موضوع احتکار محتاج الیه شود، حکره جائز نباشد و باید محتکر بفروش اجبار شود. لکن بها بر متاع او ننهند، مگر آنگاه که در قیمت طریق گزافه پیماید در آنحال حاکم نرخی معتدل تعیین کرده و محتکر را بفروش بدان قیمت مجبور سازد. ( فقه ).

حکرة. [ ح ُ رَ ] ( ع اِ ) آب مجتمع. ( منتهی الارب ).

حکرة. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) روستایی است به طائف. یکی از مخالیف طائف. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

روستائیست بطائف

پیشنهاد کاربران

بپرس