لغت نامه دهخدا
حکام. [ ح ُک ْ کا ] ( اِخ ) حکام عرب در جاهلیت پانزده تن بوده اند؛ اکثم بن صیفی. حاجب بن زراره. اقرع بن حابس. ربیعةبن مخاشن. ضمرةبن ابی ضمره تمیمی. عامربن ضرب. غیلان بن سلمةالقیسی. عبدالمطلب. ابوطالب. عاص بن وائل. علأبن حارثه قریشی. ربیعةبن حذار از قبیله اسد. یقمربن شدّاخ. صفوان بن امیه. سلمةبن نوفل از قبیله کنانه. ( منتهی الارب ).
حکام. [ ح َک ْ کا ] ( اِخ ) ابن سلم کنانی. محدث و ثقه است.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع حاکم فرمانروایان ولات استانداران .
حکام عرب در جاهلیت پانزده نفر بودند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
دست اندرکاران ( در برخی باره ها )
نمونه:
از سخنرانی �میخاییل اولیانوف�، نماینده ی پایای ( دائم ) روسیه در سازمان های جهانی، در نشست شورای دست اندرکاران ( حُکّام ) بنگاه جهانی ( آژانس بین المللی ) انرژی هسته ای
نمونه:
از سخنرانی �میخاییل اولیانوف�، نماینده ی پایای ( دائم ) روسیه در سازمان های جهانی، در نشست شورای دست اندرکاران ( حُکّام ) بنگاه جهانی ( آژانس بین المللی ) انرژی هسته ای
دستوران ، دستورگران ، فرمانداران ، فرمانروایان.