حک کردن


مترادف حک کردن: حکاکی کردن، نقش انداختن، کندن، کنده کاری کردن، نقر کردن، سودن، ساییدن، تراشیدن، محو کردن

معنی انگلیسی:
carve, engrave, incise

لغت نامه دهخدا

حک کردن. [ ح َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) محو کردن. سودن :
عارفان خال سویدا را ز دل حک میکنند
اینقدر ای ساده دل نقش و نگار خانه چیست.
صائب.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سودن ساییدن . ۲ - تراشیدن محو کردن . ۳ - کندن شکل یا نوشته بر فلز و مانند آن حکاکی کردن .

مترادف ها

abrade (فعل)
برانگیختن، پاک کردن، تحریک کردن، ساییدن، خراشیدن زدودن، حک کردن

carve (فعل)
حک کردن، بریدن، کنده کاری کردن، تراشیدن، منبت کاری کردن، منقور کردن

lithograph (فعل)
حک کردن

فارسی به عربی

اقطع , حک

پیشنهاد کاربران

بررسی ساده واژگان "نِوِشتن، نگاشتن" و واژه سازی از آنها.
"نوشتن" دارای پیشوند "نِ" می باشد که برابر "به پایین" می باشد. با نگرش ( =توجه ) به مینه ( =معنی ) "نوشتن" در میابیم که "وِشتن" با بن کنونی "ویس" باید برابر "ثبت کردن، نقش انداختن، حک کردن" است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس به جای "ثبت کردن، حک کردن" بگوییم "وِشتَن"
برای "نگاشتن" نیز همین را داریم. "گاشتن" با بن کنونی "گار" برابر "ثبت کردن، حک کردن" است.
از نگاه من "گاشتن" بن واژه شایسته تری ا ست ( چون برای نمونه میخواهید بگویید "ثبت کن، حک کن" ، بگوییم "بِویس" بهتر است یا "بِگار"؟ از نگاه من دومی کمتری بهتر است )

بدرود!

Etch : خطهای نقاشی را حک کردن
نوشتن روی تخته سنگ
یا چوب
نقش کردن
حک کردن =خراشیدن ، تراشیدن
Burntحک کردن بر روی چوب

بپرس