حوکه

لغت نامه دهخدا

( حوکة ) حوکة. [ ح َ وَ ک َ ] ( ع ص ، اِ ) حاکة. ج ِ حائک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مردان بافنده. ( آنندراج ). بافندگان. نساجان. جولاهان. جولاهگان. رجوع به حائک شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس