حوصله

/hosele/

مترادف حوصله: بردباری، حلم، شکیب، تحمل، شکیبایی، صبر ، حال، آمادگی، ذوق، دماغ، مجال، ظرفیت، گنجایش، چینه دان

متضاد حوصله: ناشکیبایی

برابر پارسی: تاب، توان، دل وَرَس، شکیبایی

معنی انگلیسی:
patience, crop, maw, compass, scope, comprehension, mood

لغت نامه دهخدا

( حوصلة ) حوصلة. [ ح َ ص َ ل َ ] ( ع اِ ) چینه دان مرغان. و بتشدید لام نیز آید. ( از منتهی الارب ). علف دان مرغ. ( مهذب الاسماء ). ژاغر. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). ج ، حواصل. ( مهذب الاسماء ) :
مثل این گاوان که هرگزشان نبود
دل بکاری جز بکار حوصله.
ناصرخسرو.
|| بن شکم تا زهار از هر چیزی. || مقر آب در تگ حوض. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) در تداول ، کنایه از شکیب و صبر و تاب و طاقت و تحمل. ( آنندراج ). کنایه از تاب و تحمل. ( برهان ): حوصله کن.
- باحوصله ؛ شکیبا. باتحمل.
- بی حوصله ؛ بی تاب. بی صبر.
- پرحوصله ؛ بردبار :
تهیدست مردان پرحوصله
بیابان نوردان بی قافله.
سعدی.
- تنگ حوصله ؛ ملول. بی صبر و تحمل. ناشکیبا :
جز حادثات حاصل این تنگنای چیست
ای تنگ حوصله چه کنی تنگنای خاک.
خاقانی.
- حوصله بسر رفتن ؛ بیتاب و تحمل شدن. حوصله سرآمدن.
- حوصله پرداز :
باده حوصله پرداز لب و چشم بتان
نیست از سلسله تاک ز میخانه کیست.
صائب ( از آنندراج ).
- حوصله دار :
پیاله از سر فغفور میزند تیغش
که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار.
اثر ( از آنندراج ).
- حوصله داشتن یا نداشتن ؛ تحمل داشتن یا نداشتن. حال مساعد برای کاری داشتن یا نداشتن. پروای کار داشتن یا نداشتن. میل و رغبت بکاری داشتن یا نداشتن.
- حوصله کردن ؛ میل و رغبت نشان دادن. شکیبایی کردن. صبرکردن.
- کم حوصلگی ؛ ملالت. بی حوصله بودن.
- کم حوصله ؛ کم ظرفیت : فلان مرد کم حوصله است.

فرهنگ فارسی

چینه دان مرغ، صبروتحمل وبردباری
( اسم ) ۱ - چینه دان مرغ ژاغر . ۲ - بردباری شکیبایی تحمل .

فرهنگ معین

(حُ صَ لِ ) [ ع . حوصلة ] (اِ. ) ۱ - چینه دان مرغ . ۲ - صبر و تحمل .

فرهنگ عمید

۱. صبر، تحمل، بردباری.
۲. (زیست شناسی ) [قدیمی] چینه دان پرنده.

جدول کلمات

مود

مترادف ها

mood (اسم)
حالت، مزاج، حال، مشرب، وجه، خاطر، حوصله، قلق

فارسی به عربی

مزاج

پیشنهاد کاربران

have a lot of/no time for somebody/something
He has no time for ( =does not like ) people who talk too much.
درود بجای حال و حوصله نیست میگوییم دل و دماغ نیست . دماغ واژه ای ایرانیست از دمیدن و در چم بینی نیز هست .
حوصله بیشتر شکیبایی و اینکه توان وشکیبایی کاری را داشته باشیم را می گوید.
دل ورزی = حوصله،
دل ورز = پرحوصله،
نادل ورز = بی حوصله
هولس: روح
هولسه: روحیه، حوصله
آب خوردن در حالت دراز کشیده ( دمر ) یا همان
آب خوردن از حوض بدون استفاده از ظرف و دست
حوصله است
با سپاس از آقای شهریار آریابد، واژه ی حوصله در زبان عربی دست کم دارای 2 معنی است که یکی از آنها چینه دان مرغ می باشد. واژه های نیخشادش ، شگانک ، کژار به معنی چینه دان مرغ می باشد.
دل ورزی، این واژه در خاور ایران کماکان بکار میرود.
میل و علاقه داشتن به انجام کارى و یا به معنای ساده تحمل . . .
دل ورس
این واژه شاید اربی نباشد، باید ریشه یابی بهتری شود
در پهلوی " نیخشادش ، شگانک ، کژار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو
بهترین واژه برای فهم صبر "برد باری" است.
کاش بیشتر از واژاگان پارسی بهره ببریم.

( = صبر ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کَژما ( سنسکریت: کْشَما )
دایاخ ( کردی )
تیتیک ( سنسکریت: تیتیکشا )
نِمان ( اوستایی: نْمان )
حوصله به واتای ( = معنی ) چینه دان مرغ در پارسی به کار نمی رود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس