حوشی

لغت نامه دهخدا

حوشی. [ شی ی ] ( ع ص ) مرد ناآمیزگار. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مردی که با مردم آمیزش نکند. ( اقرب الموارد ). وحشی. || شب تاریک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || رمنده از شتران و غیر آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وحشی و رمنده. ( اقرب الموارد ).
- حوشی الکلام ؛ غامض و غریب سخن. ( منتهی الارب ). کلام وحشی و غریب. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

مرد نا آمیزکار مردی که یا مردم آمیزش نکند .

پیشنهاد کاربران

بپرس