حوراء
/hurA/
لغت نامه دهخدا
- عین حوراء؛ چشمی سپیده سخت سپید و همچنان سیاهه سخت سیاه. ( مهذب الاسماء ). || داغ مدور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به حَوَر شود.
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پری. حور. خیره.
خوبان بهشت: حوریان
ای شده همسر خوبان بهشت
آن چنان عارض و آنگه بر خشت
( لباب الاباب ص ۵۳٠ )
ای شده همسر خوبان بهشت
آن چنان عارض و آنگه بر خشت
( لباب الاباب ص ۵۳٠ )
حورا/حوراء/ حورا. [ ح َ ] ( از ع ص ، اِ ) مخفف حوراء. مفرد حور : زن زیبای بهشتی، زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی
لقب أم المؤمنین عائشه صدیقه همسر رسول خدا
لقب أم المؤمنین عائشه صدیقه همسر رسول خدا
کذَلِک وَ زَوَّجْنَهُم بحُور عِین ( 54 دخان )
اینچنینند بهشتیان ، و آنها را با حور العین تزویج می کنیم .
حور جمع حوراء و احور به کسی می گویند که سیاهی چشم او کاملا مشکی و سفیدی آن کاملا شفاف است ! .
( تفسیر نمونه ج : 21 ص : 213 )
اینچنینند بهشتیان ، و آنها را با حور العین تزویج می کنیم .
حور جمع حوراء و احور به کسی می گویند که سیاهی چشم او کاملا مشکی و سفیدی آن کاملا شفاف است ! .
( تفسیر نمونه ج : 21 ص : 213 )
دوشیزگان جنت ؛ کنایه از حوران بهشتی است. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( برهان ) :
دوشیزگان جنت نظاره سوی مردی
کآبستن ظفر شد تیغ قضا جدالش.
خاقانی.
دوشیزگان جنت نظاره سوی مردی
کآبستن ظفر شد تیغ قضا جدالش.
خاقانی.
عروسان خلد
کنایه از حوریان بهشتی
کنایه از حوریان بهشتی
بانوی بهشتی
زن چشم سیاه بهشتی
فاطمه حورا=فاطمه:جداکننده ازآتش دوزخ، حورا:فرشته ی بهشتی