حوذ

لغت نامه دهخدا

حوذ. [ ح َ ] ( ع مص ) گردآوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). احاطه کردن. ( اقرب الموارد ). || سخت راندن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || نگاه داشتن و پاس داشتن بر چیزی. ( منتهی الارب )( آنندراج ). محافظت کردن بر چیزی. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گرد آوردن احاطه کردن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
به معنای قسمت عقب ران های شتر است; و چون به هنگامی که ساربان می خواهد شتر را به سرعت براند در پشت سر او قرار گرفته، به ران و پشت او می زند تا به سرعت حرکت کند. کلمه «استحواذ» به معنای سوق دادن، تحریک کردن توأم با تسلط و استیلا آمده و در آیه فوق نیز به همین معناست. قاموس قرآن راندن سریع و احاطه (قاموس) طبرسی ذیل آیه 141 نساء گوید: استحواذ تسلّط و غلبه است. و آن لازم راندن و احاطه است. شیطان بر آنها مسلّط شد و یاد خدا را فراموششان کرد. آیه درباره منافقان است که در صورت غلبه کفّار بر اهل ایمان، به کفّار می‏گفتند: آیا بر شما در رأی غلبه نکردیم؟ و از گرویدن به مؤمنین باز نداشتیم؟ پس در این فتح ما را نیز بهره‏ای باید باشد یا ما بر شما منّت داریم .

پیشنهاد کاربران

بپرس