حوجاء

لغت نامه دهخدا

حوجاء. [ ح َ ] ( ع اِ ) حاجت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شک و شبهه. ( منتهی الارب ): ما فی صدری حوجاء و لا لوجاء؛ شک و شبهه نیست و ما لی فیه حوجاء و لا لوجاء و لا حویجاء و لا لویجاء؛ نیست حاجت. ( منتهی الارب ). || لام تا کام چیزی نگفتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کلمته فمارد حوجاء و لا لوجاء؛ در جواب نه کلمه ای نیک گفت و نه بد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس