حواصل

لغت نامه دهخدا

( حواص-ل ) حواص-ل. [ ح َ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِ حوصله. ( ناظم الاطباء ) ( زمخشری ). و آن مرغی است بسیارخوار بزرگ حوصله و این جمع را فارسی زبانان بجای مفرد بکار برند،همان مرغ. مرغی است سپید که اکثر بر کناره آبها نشیند و چون حوصله نهایت کلان دارد، بر واحد اطلاق آن جمع کرده اند چه در حقیقت حواصل جمع حوصله است. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
عماری از بر ترکی تو گفتی
که طاووس است از پشت حواصل.
منوچهری.
زرین همای چتر سپهر است بال تو
بی بال چون حواصل آگین چه مانده ای.
خاقانی.
و رجوع به بحر الجواهر و ابن بیطار و تحفه حکیم مؤمن و ذخیره خوارزمشاهی شود. || پوستین و جامه ای که از پوست حواصل سازند.

فرهنگ فارسی

حواصیل، مرغی شبیه لک لک، دارای منقاربلندوگردن، درازوپاهای دراز، بیشتردرکنار آبهامینشیند
( اسم ) غم خورک

فرهنگ عمید

۱. = حواصیل
۲. [قدیمی] چینه دان پرنده.

پیشنهاد کاربران

بپرس