حنکه

لغت نامه دهخدا

( حنکة ) حنکة. [ ح َ ن َ ک َ ] ( ع اِ ) پشته مشرف از زمین بلند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

حنکة. [ ح ُ ک َ ] ( ع اِ ) آزمایش. ( مهذب الاسماء ). آزمایش و تجربه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ، حنک.( مهذب الاسماء ). || چوب یا دوال که میخهای پالان به وی استوار کنند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || چوبی که زیر زنخ ناقه بسته سر دیگر آن بر گردن بچه بندند تا ناقه بر آن مهربان گردد. ( منتهی الارب ). ج ، حناک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

حنکة. [ ح ُ ن ُ ک َ ] ( ع ص ) زن دانا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زن دانا و آزموده. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس