حنط
لغت نامه دهخدا
حنط. [ ح َ ن َ ] ( ع اِ ) ج ِ حنطة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به حنطة شود.
حنط. [ ح َ ن َ ] ( ع مص ) رسیدن گیاه رمث و سپید گردیدن و پخته شدن آن. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
حنط. [ ح ُ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَنوط. ( مهذب الاسماء ). رجوع به حنوط شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید