حند

لغت نامه دهخدا

حند. [ ح ُ ن ُ ] ( ع اِ ) آب ها که ریگ فروخورده باشد و چون ریگ یک سو کنند، آب پیدا شود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). حَنود، یکی آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). چاهها. ( اقرب الموارد ).
- عین حند ؛ چشمه ای که آب آن منقطع نگردد. ( اقرب الموارد ).

گویش مازنی

/hand/ مرز زمین هایی که از جر کم عمق تر و کم پهناتر است مخفف حندق، خندق

پیشنهاد کاربران

بپرس