حنب

لغت نامه دهخدا

حنب. [ ح َ ن َ ] ( ع اِمص ) کجی ساق ها. || دوری میان دو پای اسب بی تباعد پاشنه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) ساختن محکم و استوار. || گوژ گرداندن پیری. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): حنب فلاناً الکبر؛ نکسه. ( اقرب الموارد ). || منحنی شدن دست. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

کجی ساق ها ساختن محکم و استوار

پیشنهاد کاربران

بپرس