حناط

لغت نامه دهخدا

حناط. [ ح ِ ] ( ع اِ ) بوی خوش برای مردگان. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). هر بوی خوش که به کفن و جسد مردگان زنند. ( اقرب الموارد ).

حناط. [ ح َن ْ نا ] ( ع ص ) گندم فروش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). ج ، حناطون. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || حنوطفروش. ( منتهی الارب ). خوشبوفروش. ( غیاث ). خوشبوی فروش برای مردگان. ج ،حناطون. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || آنکه جسد مرده را حنوط کند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(حَ نّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - آن که جسد مرده را حنوط کند. ۲ - گندم فروش .

جدول کلمات

گندم فروش

پیشنهاد کاربران

بپرس