لغت نامه دهخدا
حناء. [ ح ِ ] ( ع اِمص )گشن خواهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
حناء. [ ح ِن ْ نا ] ( ع اِ ) رقان. رقون. یرنا. حنا که برگ معروفست و بدان رنگ کنند. ج ، حنآن. ( منتهی الارب ). گیاهی است که کشت میشود و مانند درختان بزرگ میگردد، برگ و شاخه های آن مانند برگ و شاخه های انار و شکوفه آن سپید است. خضاب از برگ آن گرفته میشود. جمع آن حُنآن و یکی آن حنائة است. ( اقرب الموارد ). حناء در نواحی بم و بهرام آباد و بعضی نواحی جنوب ایران کشت میشود و در کرمان و یزد برده در آسیاهای مخصوص میسایند.( یادداشت مرحوم دهخدا ). برگ معروف که بدان دست و پارا نگار بندند و فارسیان بتخفیف و به اماله نیز استعمال نمایند و شبستان از تشبیهات اوست. ( آنندراج ). گیاهی از رده دولپی های جدا گلبرگ که خود تیره مشخصی را بنام حنا میسازد. این گیاه بصورت درختچه ای است که در شمال و مشرق افریقا و عربستان و ایران کشت می شود. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تحفه حکیم مؤمن و تذکره ضریر انطاکی و جغرافیای اقتصادی ص 20 شود.
حناء. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سمیرم بالا شهرستان شهرضا. سکنه آن 1500 تن. آب آن از رودخانه است و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه ماشین رو دارد. دبستان ، پاسگاه ژاندارمری و در حدود 17 باب دکان دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
حناء. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در دوهزارگزی جنوب خاوری مسکون و 2هزارگزی جنوب راه مالرو سبزواران - کروک. ناحیه ای است واقع در جلگه. گرمسیری و دارای 100 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و خرما. اهالی به کشاورزی گذران می کنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
حناء. [ ح َن ْءْ ] ( ع مص ) سبز شدن و در هم پیچیدن گیاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || گائیدن زن را: حناالمراءة؛ گائیدن زن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
خضاب