حمیق

لغت نامه دهخدا

حمیق. [ ح َ ] ( ع اِ ) نباتی است. ( منتهی الارب ).

حمیق. [ ح ُ م َ ] ( ع ص ) تصغیر احمق. ( از اقرب الموارد ).

حمیق. [ ح ُ م َ ] ( اِخ ) نام مرد احمقی است که ضرب المثل است در حمق و بی عقلی. گویند: عرف حمیق جمله ؛ اگرچه احمق بود ولی این قدر بود که شناخت شتر خود را. و روایت شده است : عرف حمیقاً جمله ؛ شتر او، او را شناخت پس بر او گستاخی کرد. و این ضرب المثلی است که در افراط در مؤانست با مردم گفته میشود یا معنی آن اینست که قدر او را شناخت یا گفته میشود در مورد کسی که شخص را حقیر و ضعیف پندارد ودر آزار و شکنجه وی حریص گردد. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام مرد احمقی است که ضرب المثل است در حمق و بی عقلی

پیشنهاد کاربران

بپرس