حمیر

/hemyar/

لغت نامه دهخدا

حمیر. [ ح َ ] ( ع اِ ) حمیرة. یرنداق که بدان زین بندند. ( منتهی الارب ). || ج ِ حمار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
تیر و بهار و دهر جفاپیشه خرد خرد
بر تو همی شمرد و تو خود خفته چون حمیر.
ناصرخسرو.
حسد آمد همگان را ز چنان کار ازو
برمیدند و رمیده شود از شیر حمیر.
ناصرخسرو.

حمیر. [ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) موضعی است غربی صنعای یمن.( منتهی الارب ). موضعی است در بیابان عرب که گرگ آنجابغایت درنده و خونریز باشد. ( آنندراج ) :
شیرخواران را بمغز و شیرمردان را بجان
طعمه مار و شکار گرگ حمیر ساختند.
خاقانی.
منازل حمیریان در یمن در موضعی است که بدان حمیر گویند و در مغرب صنعا قرار دارد. ( معجم البلدان ).

حمیر. [ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) قبیله ای است از قبایل بنی سبا و ضحاک پادشاه از آن قبیله بود. ( آنندراج ) ( غیاث ).این قبیله بناحیت صمدان و سه شهرک آن نشینند و ایشان را کشت و برز است و مراعی و رز. ( حدود العالم ). و رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 315 و رجوع به حمیریان شود.

حمیر. [ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) نام پسر عبدالشمس بن یعرب بن قحطان از عرب عاربه بود که در خطه یمن دولتی بنام حمیریهاتأسیس کرد. ( قاموس الاعلام ). رجوع به حمیریان شود.

حمیر. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در هفتاد هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 5 هزارگزی خاوری راه فرعی خلف آباد به اهواز. ناحیه ای است واقع در دشت و گرمسیری است. دارای 150تن سکنه میباشد. از چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات ولبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه زرگان معمر هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

شهر و ناحیه ای در یمن که در مغرب شهر صنعای امروزی بوده است .
جمع حمار
( اسم ) جمع حمار خران دراز گوشان .
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حِمار.

فرهنگ عمید

= حمار

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] حمیر (قبیله). حِمْیر، نام قبیله بزرگ و کهن عرب قحطانی و نام دولتی در یمن بود. افراد این قبیله در سال نهم هجری اسلام آوردند. قبل از آن، مردم این قبیله بت پرست، مسیحی و یهودی بودند. پیامبر اکرم (ص) مُعاذبن جَبَل را برای تعلیم احکام اسلام همراه مالک بن مراره نزد حمیریان فرستاد. در جنگ صفین بسیاری از آنان با معاویه همراه بودند.
نسب قبیله حمیر به حمیر بن سَبَأ بن یشْجُب بن یعْرُب بن قَحطان بن عابِر می رسد. مورخان اسلامی نام اصلی حمیر بن سبأ را العَرَنْجَج یا العَرَنج و زَید ذکر کرده اند. درباره سبب نام گذاری او به حمیر گفته شده است که وی جامه ای سرخ می پوشید. نیز گفته شده است وی نخستین پادشاهی بود که تاج طلا برسرگذاشت و این تاج یاقوتی سرخ و درخشنده داشت. از این رو، وی را الملک الاحمر و سپس حمیر خواندند.
به گفته مورخان، حمیر نخستین کسی بود که پس از مرگ پدرش، سبأ، به پادشاهی رسید. و در شهر مأرب مستقر شد. وی مانند پدرش فتوحاتی کرد و دیگر فرمانروایان را مطیع و مغلوب ساخت. گفته شده است که حمیر دلیر و به مُتَوّج (تاج دار) ملقب بود و پنجاه سال پادشاهی کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

حِمْیَر
قوم عربی، از اقوام جنوب غربی شبه جزیرۀ عربستان، ساکن مملکت سبا، در کشور یمن. این مردم تا اواخر قرن ۲ پ م، اتباع دولت سبا بودند و پس از آن خود جانشین دولت سبا شدند و نخستین دولت حمیریان یمن را به وجود آوردند (۱۱۵پ م ـ۳۰۰م) و پس از انقراض این سلسله، دومین دولت حمیریان یمن را تأسیس کردند (۳۰۰ـ۵۲۵م). شاهان حمیری لقب تُبَّع داشتند و عموماً تبابعه نامیده می شدند. دورۀ حکومت حمیریان مقارن توسعۀ نفوذ بطالسۀ مصر و امپراتوری رم در اطراف دریای سرخ بود. آیلیوس گالیوس حاکم رومی مصر در ۲۴پ م، یمن را تصرف کرد، اما به دلیل سختی های کار و قلت منافع، از نگهداری آن چشم پوشید و به جای آن تسلط بر خطوط بازرگانی دریای سرخ و سواحل اطراف آن را تشدید کرد و با محروم کردن دولت های حمیری یمن از منافع سرشار تجاری، خساراتی سنگین از نتایج اجتماعی ـ اقتصادی شکستن سد مأرب ایجاد کرد. تخریب سد مأرب در ۴۵۰ـ۴۵۱م زیان های فراوانی برای سلسلۀ دوم حمیریان به همراه داشت. ذونواس، آخرین فرمانروای این سلسله، که ظاهراً بت پرست بود، برای جلوگیری از توسعۀ نفوذ دولت حبشه در یمن و قطع مناسبات مسیحیان یمنی، که خود را اتباع نجاشی حبشه می دانستند، به آزار مسیحیان یمن و قتل و غارت آنان برخاست. اعمال ذونواس بهانۀ حملۀ نجاشی به یمن و براندازی سلطنت یمن شد. حکومت حبشیان بر یمن تا میانه های نیمۀ دوم قرن ۶ م دوام یافت و سرانجام با مداخلۀ دولت ساسانی و حمایت از سیف بن ذی یزن، سلطۀ حبشیان برافتاد و حکومت به سیف بن ذی یزن و پس از چندی به ابناء الاحرار رسید. بعضی از حمیریان در ۹ق اسلام آوردند و پس از پیوستن به دیانت اسلام، در متصرفات اعراب از شرق تا غرب پراکنده شدند. ملوک امارت نکور در شمال مغرب دور (۹۶ـ۴۱۰ ق)، آل ذی مناخ در قلعۀ مَذیخرۀ یمن، آل ذی الکَلاع در شام، آل ذی اَصبح در یمن و مدینه (مالک بن انس از این خاندان است) از حمیریان بودند.

پیشنهاد کاربران

مانند أُلاغ دادنزن!
چون بیزارترین صدا؛ صدای الاغهاست.
"وَ اقْصِدْ فی‏ مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ"
حالا امروز از صدای بد خر بدتر زیادتر شد:
...
[مشاهده متن کامل]

دادزدن ضایعاتی، سبزیفروشی وانتی، سه چرخه طوّاف، بلندگو حسینیات وامثالهم، صدای اگزوز، بوق کامیونی وکشتی وقطار روی موتور وپراید گذاشتن! . . . .
کاسبی با آزار دادن دیگران را از حرام حرامتراست.
برای بدست گرفتن چند تومان؛ میلیونها آدم را آزار وأذیّت میرسانند تا به زندگی لاکچری برای خودشان وپچهاشان برسانند! عجب خودراضی وخودخواهی ووقاحت وگستاخی و کم عقلیست!
تازه از امام حسین علیه السلام آرزو شفاعت دارند!، محال است!
زندگی توجیهی وتوهّم ودنبال سراب دویدن.

حَمیر در عربی جمع حِمار به معنای الاغ است .

بپرس