حمیدرضا پیمان ( به انگلیسی: Hamidreza Payman ) ( زاده ۱۳۷۰ ) عکاس ایرانی است که برای نخستین بار از قاب های غیر منتظم بر اساس الگوهای گشتالتی و تصویری در عکاسی بهره برده است.
پیمان به سبب نوگرایی و فراواقع گرایی های مختص خود یکی از هنرمندان شاخص در عکاسی به شمار می آید. او همچنین یک محقق در زمینه هنر است.
... [مشاهده متن کامل]
بر اساس روانشناسی گشتالت آنچه که در تصویر به انسجام عناصر آن تکامل می بخشد کادر است و در نخستین نگاه به تصویر معیار کجی و راستی در تقابل با کادر تصویر ادراک می شود چنانچه که اگر معیارهای کجی و راستی طبیعی همچون خط افق در تصویر نباشد کج و راستی عناصر تصویر تنها در تقابل با کادر تعیین می شود و از این رو است که پیمان با تغییر در تقارن و تنظم موجود در کادر مستطیلی سعی خود را برای گستراندن بازه جدیدی از محتوا در تصویر انجام می دهد.
پیمان معتقد است که مربع و مستطیلی بودن کادرها یک اتفاق مهندسی شده و صنعتی است که در چرخه تولید دوربین ها، فیلم ها و کاغذهای عکاسی رخ داده است و این به موجب صنعت بودن خود یک مسئلهٔ بدیهی است اما آنچه که امروز در جرگه هنر رخ می دهد یک امر مهندسی و صنعتی نیست و در جهت رسیدن به هنر ناب می بایست این اسلوب های مهندسی را کنار گذاشت و نیروی بی نظیر کادر را در جهت محتوای اثر به کار بست.
نظریه پردازان اوایل قرن بیستم، همچون کورت کافکا، ماکس ورتایمر، و Wolfgang Köhler ( دانشجویان کارل اشتومپف ) اشیا را در منظر و درکی از خلال محیط پیرامون آن ها با در نظر گرفتن تمامی مؤلفه هایی که دیگر به صورت یک سازهٔ کلی درآمده اند، مورد بازبینی قرار دادند. این دریافت از " گشتالت " یا " شکل کلی " به دنبال آن است تا اصولی برای قوهٔ درک تعریف کند ( در ظاهر قوانین ذاتی ذهن که نشان دهندهٔ راهی برای درک ماهیت اشیاء باشند ) . این براساس زمان و مکان آنی و روش مشاهدهٔ اشیاء بوده است و تصاویر می توانند به زمینه و پیکره تجزیه شوند.
آنچه که در دستور زبان تصویر روایت می شود، تصویر را به موجب فراوانی نیروهای درونی، همواره از کادر تأثیرپذیر و چشم را در یافتن نقطه تعادل تصویر، بر آن متکی می داند. جئورگی کپس در کتاب زبان تصویر کادر را چنین تعریف می کند:
نیروهای سازماندهی که به سمت نظم فضایی و پایداری می روند، گرایش به شکل دادن واحدهای بصری در گروه بندی های بسته و فشرده دارند تماشاگر در موقعیت دیدنی پیچیده ای به جستجوی شکلی می پردازد که پایداری بصری بیشتری نشان دهد، یا با آنچه در پیرامونش است مناسبات کمتر آشفته ای داشته باشد. گوته می گوید که «تصویر ثانوی» یک مستطیل مانند به تدریج به شکلی دایره ای انحنا می یابد، درست همان گونه که قطره ای آب گرایش به تطبیق دادن شکل خویش با سطحی راحت تر را دارد؛ واحدهای بصری هم در حد امکان می خواهند محیطی مناسب تر برای خود فراهم آورند و از همه آنچه در پیرامون است، رها شود. بی شک یک سطح بسته به نظر شکیل تر و پایدار تر از سطحی باز و بی حد و مرز می آید.
پیمان به سبب نوگرایی و فراواقع گرایی های مختص خود یکی از هنرمندان شاخص در عکاسی به شمار می آید. او همچنین یک محقق در زمینه هنر است.
... [مشاهده متن کامل]
بر اساس روانشناسی گشتالت آنچه که در تصویر به انسجام عناصر آن تکامل می بخشد کادر است و در نخستین نگاه به تصویر معیار کجی و راستی در تقابل با کادر تصویر ادراک می شود چنانچه که اگر معیارهای کجی و راستی طبیعی همچون خط افق در تصویر نباشد کج و راستی عناصر تصویر تنها در تقابل با کادر تعیین می شود و از این رو است که پیمان با تغییر در تقارن و تنظم موجود در کادر مستطیلی سعی خود را برای گستراندن بازه جدیدی از محتوا در تصویر انجام می دهد.
پیمان معتقد است که مربع و مستطیلی بودن کادرها یک اتفاق مهندسی شده و صنعتی است که در چرخه تولید دوربین ها، فیلم ها و کاغذهای عکاسی رخ داده است و این به موجب صنعت بودن خود یک مسئلهٔ بدیهی است اما آنچه که امروز در جرگه هنر رخ می دهد یک امر مهندسی و صنعتی نیست و در جهت رسیدن به هنر ناب می بایست این اسلوب های مهندسی را کنار گذاشت و نیروی بی نظیر کادر را در جهت محتوای اثر به کار بست.
نظریه پردازان اوایل قرن بیستم، همچون کورت کافکا، ماکس ورتایمر، و Wolfgang Köhler ( دانشجویان کارل اشتومپف ) اشیا را در منظر و درکی از خلال محیط پیرامون آن ها با در نظر گرفتن تمامی مؤلفه هایی که دیگر به صورت یک سازهٔ کلی درآمده اند، مورد بازبینی قرار دادند. این دریافت از " گشتالت " یا " شکل کلی " به دنبال آن است تا اصولی برای قوهٔ درک تعریف کند ( در ظاهر قوانین ذاتی ذهن که نشان دهندهٔ راهی برای درک ماهیت اشیاء باشند ) . این براساس زمان و مکان آنی و روش مشاهدهٔ اشیاء بوده است و تصاویر می توانند به زمینه و پیکره تجزیه شوند.
آنچه که در دستور زبان تصویر روایت می شود، تصویر را به موجب فراوانی نیروهای درونی، همواره از کادر تأثیرپذیر و چشم را در یافتن نقطه تعادل تصویر، بر آن متکی می داند. جئورگی کپس در کتاب زبان تصویر کادر را چنین تعریف می کند:
نیروهای سازماندهی که به سمت نظم فضایی و پایداری می روند، گرایش به شکل دادن واحدهای بصری در گروه بندی های بسته و فشرده دارند تماشاگر در موقعیت دیدنی پیچیده ای به جستجوی شکلی می پردازد که پایداری بصری بیشتری نشان دهد، یا با آنچه در پیرامونش است مناسبات کمتر آشفته ای داشته باشد. گوته می گوید که «تصویر ثانوی» یک مستطیل مانند به تدریج به شکلی دایره ای انحنا می یابد، درست همان گونه که قطره ای آب گرایش به تطبیق دادن شکل خویش با سطحی راحت تر را دارد؛ واحدهای بصری هم در حد امکان می خواهند محیطی مناسب تر برای خود فراهم آورند و از همه آنچه در پیرامون است، رها شود. بی شک یک سطح بسته به نظر شکیل تر و پایدار تر از سطحی باز و بی حد و مرز می آید.