حبذا ملک همایون تو کآب چشمش
بی گمان دارد خاصیت آب حیوان
هست اسرار نهان در دل او بسیاری
تا نبری سرش پیدا نکند سرّ نهان
دو زبان باشد نمام و در این نیست شکی
نیست نمام چه گر هست مر او را دو زبان
گه گهی زار شود گرید چون ابر بهار
از غم آنکه تنی دارد چون برگ خزان
بخورد مشک پس از دیده فروبارد درّ
مشک خواری بندیدم که بود در باران
نکند هرگزدر فضل و هنر یک دعوی
لیک بنماید از فضل و هنر صد برهان.
( لباب الالباب ج 2 صص 411 - 412 ).