حمل کردن


مترادف حمل کردن: بردن، آوردن، منتقل کردن، نقل کردن

برابر پارسی: ترابردن

معنی انگلیسی:
bear, carry, convey, freight, haul, ship, take, tote, transport, schlepp, to carry, to ship, to forward

لغت نامه دهخدا

حمل کردن. [ ح َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بردن. کشیدن. بار کردن. برداشتن. || نسبت کردن. اسناد کردن. اسناد دادن. فرض کردن. احتمال دادن : و اگر نادانی این اشارت را که بازنموده شده است بر هزل حمل کند... ( کلیله و دمنه ).
آن به که چون منی نرسددر وصال دوست
تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست.
سعدی.
بر آن حمل کردند یاران پیر
که پروای خدمت ندارد فقیر.
سعدی.

فرهنگ فارسی

۱ - نقل کردن و بردن چیزی از جایی بجای دیگر . ۲ - توجیه کدرن تعبیر کردن قیاس کردن : (( این مطلب را بر چه حمل میکنید ? ) )

فرهنگ معین

(حَ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . )۱ - بردن چیزی از جایی به جای دیگر. ۲ - تصور کردن ، در وهم افتادن .

مترادف ها

remove (فعل)
دور کردن، بردن، برطرف کردن، حمل کردن، رفع کردن، زدودن، برداشتن، عزل کردن، بلند کردن، برچیدن، برداشت کردن، از جا برداشتن

bear (فعل)
تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن

carry (فعل)
بردن، حمل کردن، حمل و نقل کردن، بدوش گرفتن

attribute (فعل)
نسبت دادن، حمل کردن

convey (فعل)
بردن، نقل کردن، حمل کردن، رساندن

ascribe (فعل)
دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن

transport (فعل)
بردن، حمل کردن، از جا در رفتن، از خود بیخود شدن، نقل و انتقال دادن، ترابری کردن

haul (فعل)
حمل کردن، کشیدن، هل دادن

portage (فعل)
حمل کردن

wage (فعل)
حمل کردن، اجیر کردن

port (فعل)
بردن، حمل کردن، بارگیری کردن، ببندر اوردن، ترابردن

freight (فعل)
حمل کردن، بار کردن، گرانبار کردن

فارسی به عربی

اجر , احمل , حمال , خاصیة , دب , شحن , عتلة , میناء , نقل

پیشنهاد کاربران

به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام - خون دل عکس برون میدهد از رخسارم ( حافظ )
یعنی:
اینکه رویم سرخ است را حمل بر طرب مکن به عبارت دیگر سرخ بودن رخسارم را به حساب شادمانی ام مگذار
//
بار کردن پنداره ای بر یک کردار یا گفتار یا رویدادی یعنی آن کردار یا گفتار یا رویداد را بدان پنداره معنا و تفسیر کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

معادل فارسی حمل کردن: بار کردن

میتوان از پیشوند "ترا" بهره برد. در پارسی، این پیشوند چمِ ( =معنی ) "از این سو به آن سو" می دهد. با گذاشتن این گزاره به جای هر "ترا" در هر واژه، می توان برابر آن واژه را یافت. حمل کردن می شود از این سو به آن سو بردن که خب می توان واژه ترابردن یا ترابری را پیشنهاد داد.
باربردن، باربری کردن، بردن
جابجا کردن
کاربر گرامی محسن شجری، کارواژه ( گاریدن ) برایِ واژه یِ ( حمل کردن ) نادرست می باشد؛ نَه ازبرایِ چمارشناختی ( معناشناختی ) بلکه از دیدِ دستورزبانی. چراکه ما در زبانِ پارسی کارواژه ( گاشتَن ) را داریم که
...
[مشاهده متن کامل]
بُنِ کنونیِ آن ( گار ) می باشد. درکارواژه هایی همچون ( انگاشتن/انگار: ان. گار ) . این درحالیست که بُنِ کنونیِ کارواژه یِ شما، نیز ( گار ) می شود. ما باید برای هر کارواژه ای در هر معنا، یک بُن کنونی داشته باشیم، به گونه ای که دوکارواژه با چمهایِ ناهمسان، نباید یک بُن کنونیِ یکسان داشته باشند. باسپاس

‏گاریدن = حمل کردن، to carry
گارینش = حمل، carrying
گاریننده = حمل کننده
گاریده = حمل شده
{گاریدن: برساخته از واژه �گاری�. رویهمرفته به معنای همچون گاری عمل کردن، حمل کردن و . . . }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

بپرس