حمز. [ ح َ ] ( ع مص ) حمز شراب ؛ گزیدن شراب زبان را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || زبان گز شدن. ( منتهی الارب ). || حمز هم ؛ سوختن اندوه دل را. ( منتهی الارب ). || تیز کردن. || فراهم آوردن. || ( حا مص ) زبان گزی. || گرفتگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).