تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
مظلوم در حمایت داور نکوتر است.
خاقانی.
در حرم دین بحمایت گریزتا رهی از کشمکش رستخیز.
نظامی.
من در پناه لطف تو خواهم گریختن فردا که هر کسی رود اندر حمایتی.
سعدی.
- حمایت دادن ؛ پناه دادن و دستگیری کردن و برنایشتی نمودن و یاری دادن. ( ناظم الاطباء ).- حمایت شکستن :
اندر حمایتی تو ز پیغمبر خدای
مشکن حمایتش که بزرگست حشمتش.
ناصرخسرو.
- حمایت کردن ؛ پشتی کردن و دستگیری نمودن و برنایشتی کردن و حفظ کردن و یاری کردن و اعانت نمودن و تقویت کردن. ( ناظم الاطباء ) : زیان رسیده را تفقد فرماید و حمایت کند. ( گلستان ). که همت پارسایان و دولت و ملک را حمایت کند. ( مجالس سعدی ).- حمایت گر ؛ حمایت کننده. حامی. ( از آنندراج ). نگاهبان. نگهبان. ( آنندراج ). حارس.حافظ. ( ناظم الاطباء ) : و تن همچون حصار و طبیب همچون حمایت گری مر این حصار را. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چونکه نسیم توحمایت گر است
شعله بستان ارم خوشتر است.
میرداماد در مطلع الانوار ( از آنندراج ).
- || معاون. معین. دستگیر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به حمایة شود.حمایة. [ ح ِ ی َ ] ( ع مص ) نگاه داشتن. || حمایت کردن. پشتی کردن. پشتیبانی کردن. || نگاهبانی کردن گیاه و چریدن ندادن. ( منتهی الارب ). منع کردن. ( اقرب الموارد ). || یاری دادن. ( منتهی الارب ). || پرهیز فرمودن بیمار را از آنچه زیان دارد او را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به حمی و حمیة شود. || ( اِمص ) نگهبانی. ( غیاث ). و رجوع به حمایت شود.