حماسه نرت

دانشنامه عمومی

حماسهٔ نَرت یا نارت نامه ( به زبان آسی: Нарты кадджытæ، آوایش: نارتی کادْجیته ) نام رزمنامه میهنی مردم ایرانی تبار اوستیا است. نگاشته های گوناگونی از رزمنامه نرت در میان تبارهای قفقاز شمالی دردست است. [ ۱] دو حماسه دیگر که دارای ارتباط داستانی با حماسه نرت می باشند به نام های تساریات ( سارسیات ) و حماسه دارِدزانتی است که اولی مربوط به سرگذشت و دوران کهن نَرت ها می باشد و دومی یعنی دارِدزانتی حماسه ای مرتبط با یکی از خاندان های پهلوانی موجود در داستان حماسه نرت نامه به نام دارِردزانتی و تساریات ( سارسیات ) است.
هسته و ریشه ایرانی این داستان ها در شمال باختری قفقاز به جای مانده که در گذر زمان برخی نمادهای قفقازی نیز به آن افزوده شده است. [ ۲]
نام نرت از ریشه ایرانی نَر به معنی مرد و پهلوان می باشد. [ ۲]
• سوسلان
از بزرگ ترین جنگجویان نارت، تقریباً مانند رستم شاهنامه
• پاتراز
بزرگ ترین جنگجو و رهبر نارت ها
• شاتانا
مادر نارت ها، نماد مادرسالاری
• زراسه
دختر خدای دریا
• شیردون
شخصیتی حیله گر همچون لوکی از خدایان اسکاندیناوی
• نسخه چرکسی
اگر زندگیمان کوتاه است، پس بگذار بلندآوازه باشیم
نارتان دلیر، نیرومند، جسور و پاکدل بودند. این چنین زیستند تا اینکه خداوند چلچله ای فروفرستاد.
چلچله پرسید: "ای نارتان، آیا می خواهید کم شمار باشید، با زندگانی ای کوتاه، ولی نامور و پرآوازه باشید و دلیریتان همیشه الگو و زبانزد بماند؟ یا اینکه پرشمار باشید، هر چه می خواهید بخورید و بنوشید، همگی زندگانی ای بلند داشته باشید، ولی هرگز مزهٔ نبرد یا شکوه را نچشید؟" سپس نارتان بدون رایزنی در مهستان، بی درنگ، پاسخ دادند: "ما نمی خواهیم چون گاو و گوسپند باشیم. نمی خواهیم فرزندان بسیار بیاوریم. می خواهیم با بزرگی و ارجمندی زندگی کنیم. "
"اگر زندگیمان کوتاه است، پس بگذار بلندآوازه باشیم! از راستی دور نشویم! بگذار راهمان دادگری باشد! غم را نشناسیم! بیا تا در آزادی زندگی کنیم!"
چنین بود که آنان کم شماری، دراِزای دلیری و شهامت را برگزیدند. این پاسخی بود که از چلچله خواستند تا به خداوند بازگوید. پس همیشه درمیان مردم نامور ماندند. نارت زادگان نوادگان آنها هستند.
• نسخه آبازی
زمانه نارتان
نارتان در نارتستان درمیان دره های دو رودخانهٔ کوبان و اینگوری جای داشتند. آزاد می زیستند و از کسی یاری نمی خواستند. درمیانشان آینده بینانی بودند که با لوبیای گل آینده را می دیدند، پیشگویانی که ابزار پیشگویی شان استخوان شانه بود، همچنین جادوگران و کسان دیگر. افسانه ها می گویند، درمیان آنان کسی که دلسوز تنگ دستان بود، شُشلان بود. افسانه ها نه از شمار اندک، که دربارهٔ بسیاری از کارهای شگفت او، از گره گشایی ها و دادودهش او، و دربارهٔ نگرانی اش برای مردم و تلاشگری او سخن می گویند.
عکس حماسه نرت
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس